ArtinArtin، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

شازده کوچولوی ما

 

 

 

 

برای بهتر کردن دنیای کودکانمان تلاش کنیم

با آرزوی بهترنها

3 سالگی آرتین

رنگ، رنگ بهار بو، بوی بهار رنگ، رنگ خرداد بو ، بوی تولد تولدت مبارک گل پسرم، 3 سالگیت مبارک عزیزم بهترینها را برات میخواهم، لحظه لحظه شاد بودنت را میخواهم   ترانه زندگیم دوستت دارم   ...
12 خرداد 1393

آرتین 2 سال و 7 ماه و 25 روزه من

پسرم ؛ هر روز شاهد بزرگ شدنت هستم هر روز شیرین زبون تر از قبل میشی هر روز به خود میبالم و خوشحالم از بودنت، از داشتنت هر روز با کارهایی که انجام میدی منو به وجد میاری آرتینم؛ همدم روز و شبم؛ از شعر خوندنت لذت میبرم خیلی زود همه چیو یاد میگیری، الان دیگه خودت میتونی لب تاب یا کامپیوتر و روشن کنی سی دی خودتو بزاری و تماشا کنی، محل فایلهای خودتو یاد گرفتی ..فایل برنامه هاتو باز میکنی و اجراشون میکنی ... این کارا رو فقط با نگاه کردن از رو دست من یاد گرفتی بدون اینکه من چیزی بگم ...همه اینها منو به شوق میاره ...ای دلیل زندگیم وقتی کاری میکنی که عصبانی میشم فوری لبخند مخصوص خودتو میزنی و میای جلو میگی؛ مامان بخند اینقدر تکرار میک...
1 بهمن 1392

پسر خوبم

پسر خوبم، پسر مهربانم آرتینم امروز 8 صبح بیدار شدی دنت خواستی منم بهت دادم بعد از نوش جان کردن دستور پسته فرمودید( عجب صبحانه ای) ...یکم که حالت جا اومد حاضر شدیم و بردمت مهد ... ساعت 12 اومدم دنبالت مربیت ازم خواست برات جایزه بخرم ، گفتم مگه چی شده ؟ گفتن که امروز آرتین کلی کار خوب انجام داده نقاشیاشو خوب رنگ کرده ، شعراشو خوب خونده، به حرف مربیش گوش داده ... منم برات دست زدم کلی ذوق کردم...حتما امشب یک جایزه خوب داری آرتین جانم ممنونم از اینکه حس خوبی رو بهم دادی  ممنونم که خوبی سپاس عزیزم که هستی سپاس خدایاکه آرتین هست همین بودنت انگیزه زندگیست     ...
20 آبان 1392

این روزهای پسرم

پاییز اومده و چند روزی درگیر سرماخوردگی بودیم ...10 روز طول کشید ولی خدارو شکر الان بهترشدید. هر روز 8 -8.5 از خواب بیدار میشی و بعد از خودن کمی صبحانه میبرمت مهد کودک و من میام خونه و به کارهای خونه میرسم ...تاساعت 12 شما تو مهد هستید، بازی و نقاشی .. کارهایی که تو مهد انجام میدید. شنبه هم با بچه های مهد رفتید نمایش عروسکی نگاه کردید و هنوز فیلمش بدستم نرسیده تا ببینم چیکار کردید ...مربیت که میگفت خوش گذشته... چند تا شعر یاد گرفتی که هر روز اونا رو باهم میخونیم : شعر انار صد دانه یاقوت دسته به دسته با نظم و ترتیب یکجا نشسته هر دانه ای هست خوش رنگ و رخشان    قلب سفیدی در سینه آن ... شعر زلزله ای زلزله ای زلزله&...
15 آبان 1392

آرزوهای مادرت

پسرم، آرتینم، بهار زندگیم روزها سپری می شوتد و من شاهد رشد و بزرگ شدنت هستم. دلم میخواد بهترین وشادترین زندگی و داشته باشی دلم میخواد بزرگ مردی شوی دلم میخواد پر از معرفت وکمال شوی دلم میخواد الگوی مردی مهربان، مقتدر، دانا؛ خردمند که راهش , هدفش سعادت خانواده و جامعه است باشی     ... آرتینم اینها آرزوهای مادری است از نسل سوخته؛ نسل جنگ و بمب و آتش ؛ نسل شهیدان، نسل سکوت ...میخواهم وقتی بزرگ شدی در مورد نسل مادرت زود قضاوت نکنی ...میخوام بیاندیشی، تامل کنی، جستجو کنی ... دوست دارم بهترین قدمها را در زندگیت برداری دوست دارم نه به خاطر من بلکه به خاطر خودت، به خاطر ایرانمان قوی و بهترین باشی امیدوارم بتوانیم ر...
15 آبان 1392

مهد

سلام آرتینم، عزیزم... این روزها روزهای سختی برای من و توست...دیگه تصمیم گرفتیم شما رو ببریم مهد و یکم از وابستگیمان کمتر شود ... دیگه کم کم باید وارد اجتماع بشی و بتونی با بچه ها ارتباط برقرار کنی و یاد بگیری همیشه مامان و بابا کنارت نیستن ...به خاطر خیلی چیزا باید مهد رفتن و شروع میکردیم ... عزیزم جدایی از تو برای من هم سخته از وقتی چشم به دنیا باز کردی 24 ساعته کنار هم بودیم و جدا شدن حتی برای 1 ساعت هم سخت خواهد بود اما این مرحله هم باید بگذره نا به رشد بیشتر برسیم... 12 شهریور با هم رفتیم مهد کودک مه رویان تا هم محیطش و ببینیم و با مربیا آشنا بشیم...به نظرم مهد خوبی اومد شما یکم بازی کردی و من هم شرایط و پرسیدم...بلاخره تصمیم جدی ش...
13 مهر 1392